
نوشته: میرزا
اول حکایت پادشاهی که صدای عدالتخواهی، آزادیخواهی و استقلالخواهی مردم را شنید ولی دیر شنید
مردم عدالت میخواستند: در انقلاب ۵۷ مردم قیام کردند و نظامی را برانداختند، نه به این خاطر که همه با سیستم پادشاهی مخالف بودند، یا حکومت جمهوری را تنها حکومت درست میدانستند. آنها قیام کردند نه به این خاطر که حکومتی اسلامی را به هر قیمتی (و لو با بی آبرویی، ولو با تجاوز به جوانانشان، ولو با دزدی از بیتالمال) میخواستند. آنها دست رد به سینه نظام پادشاهی زدند چون فکر کردند پادشاه به فکر آنها نیست، یک عده به ثروت و قدرت دست مییابند، یک عده فقیرتر و ضعیفتر میشوند، این مردم به دنبال عدالت بودند.
مردم آزادی میخواستند: آنها آزادی هم میخواستند چون پادشاهشان حتی تحمل این را نداشت به او بگویند بالای چشمت ابرو! مردم حاضر بودند همین پادشاه را حفظ کنند اگر حاضر میشد سلطنت کند ولی حکومت نکند. اگر او اجازه میداد یک نخست وزیر مردمی مثل مصدق وضع زندگی مردم را بهتر کند. آزادی داشته باشند عملکرد مسئولین کشورشان را نقد کنند. برای آیندۀ خودشان تصمیم بگیرند. نه اینکه این پادشاه رویای «تمدن بزرگ» در سر بپروراند و این رویا را به آنها هم بخواهد تحمیل کند. میخواستند بلوغ سیاسی و اجتماعشان را احترام کند، نه اینکه با آنها همچون صغیر و ناقصالعقل رفتار شود و پادشاه خود را در مرتبۀ «ولی» بنشاند و مردم را مشتی خردسال و بیعقل بیانگارد که باید مصلحتش را ولیشان تشخیص دهد.
مردم استقلال میخواستند: مردم قیام کردند چون باور داشتند منابع و منافع مملکتشان در پای بیگانگان ذبح میشود. آنها طالب استقلال مملکتشان بودند. نمیخواستند میلیونها دلار سرمایه مملکت خرج جیب بیگانه را پر کند و چرخ اقتصاد مملکت به پاشنه منافع بیگانه بچرخد.
اما این پادشاه تاب نیاورد و با قدرت مشروط سیری نیافت. کودتا ترتیب دادند و سر کارش آوردند و او نظامیان را به مسئولیت گمارد. چماقدارانش مردم را زدند، نخست وزیر مردمی را خانه نشین کردند. احزاب و روزنامهها را تعطیل کرد و از آن به بعد به هر کس که استبدادش را گردن ننهاد انگ خیانت زدند و به جوخهها سپردند. زندانهایش آباد شد و مملکتش ویران. عاقبتش تبعید و افسردگی و مرگ. چه دیر شنید «صدای انقلاب مردم را».
و تاریخ تکرار میشود
مردم عدالت میخواهند: سرکوب، تبعید، زندان، تجاوز، و اشک هنوز نصیب کسانی میشود که میخواهند حقی برابر با دیگران داشته باشند. تفاوت بین «جمهور ناب» و «جمهور مردم» را قبول ندارند. به «خودی» و «غیرخودی» باور ندارند. به «ایرانی برای همۀ ایرانیان» رأی دادهاند. به «تغییر» رأی دادهاند. میخواهند به صورت برابر و عادلانه از حق مشارکت سیاسی، حق تحصیل، حق رأی، حق داشتن روزنامه، حق داشتن تجمع قانونی، حق داشتن وکیل برخوردار باشند.
مردم آزادی میخواهند: آزاد باشند که اگر پدرانشان به یک قانون اساسی مقبول خودشان رأی دادهاند، آنها هم قانون اساسی خودشان را تعیین کنند. آزاد باشند مچ بند سبزی به دست داشته باشند و در سکوت راهپیمایی کنند و چماق نخورند. آزادی باشند عقیده خود را، دین خود را، نظر سیاسی خود را داشته باشند و به آن عمل کنند بدون اینکه مورد شکنجه، تجاوز و اعترافگیری غیرمشروع قرار گیرند.
مردم استقلال میخواهند: مردم نمیخواهند میلیاردها دلار پول مملکت صرف حمایت از حزبالله لبنان و حماس فلسطین و سپاه صدر عراق و نفت مجانی برای سوریه و سفره گسترانی برای زیمبابوه، ونزوئلا و کوبا و نیکاراگوئه و بولیوی شود. نمیخواهند برای دختران کشورهای دیگر جهیزیه تهیه شود، وقتی که هنوز بیش از ۶۰ درصد زنان بیسرپرست منتظر حمایت کمیته امدادند. مردم نمیخواهند دلارهایشان صرف خرید رأی برای حزبالله لبنان شود که نیروهایش جوانان ما را در خیابان به خاک و خون کشیدهاند و تازه با بیشرمی بگویند «با حفظ و صيانت از ولايت فقيه دين خود را به تمام شهدايي که صدام کشته است و حتي شهدايي که در کشور ايران اسلامي در زمان مبارزه با طاغوت جان باخته اند نشان داده ايم.»
اما این شاه/ولی فقیه هم تاب نیاورد و با قدرت مشروط سیری نیافت. کودتا ترتیب داد و نظامیان را به مسئولیت گمارد. چماقدارانش مردم را زدند، منتخبین مردم را تحت فشار گذاشتند و هر روز به دادگاه و محکمه تهدید میکنند. احزاب و روزنامهها را تعطیل کرده یا میکنند. و به به هر کس که استبدادش را گردن ننهد انگ خیانت میزنند و به جوخهها میسپارند. زندانهای شاه سابق که قرار بود به «موزۀ عبرت» تبدیل شوند در مقایسه با زندانهای امروز امروز رو سفید شدهاند. کسانی که هم زندان شاه را تجربه کردند و هم زندان جمهوری اسلامی را، با دیدن و شنیدن جنایات کهریزک و اوین و ... گمان نمیکنند که «چنین چیزهایی را دیده یا شنیده باشند.» در زندان شاه، که نامسلمانش میخوانند، به زندانی تجاوز نمیشد؛ یا به خاطر یک مچ بند سبز با دندانهایی خورد شده، سری شکافته و یا سینهای سوراخ از گلوله تحویل خانوادهاش داده نمیشد.

... تا چه شود عاقبت شاه علی!!
0 نظرات:
ارسال یک نظر