۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

یه عمری گفتند، ... حالا می‌گویند ...!

۱) یه عمری گفتند «شاه گناهش همین بود که می‌گفت آنچه که من می‌گویم، نه آنچه ملت می‌خواهد.» گفتند «امروز هر کس این منش را تکرار کند کاری مطرود و محکوم را انجام داده است.»

- حالا می‌گویند "در نظام اسلامي، ولايت و مشروعيت ولي فقيه از سوي خداوند، پيامبر و معصومين است و اينگونه نيست كه مردم به ولي فقيه مشروعيت بدهند تا هر زمان كه بخواهند او را عزل كنند!" ---> یعنی ملت هیچ

۲) یه عمری گفتند «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما»؛ داستانها در وصف ۱۵ خرداد تراشیدند و کتاب‌های تاریخ را پر از تجلیل روحانیونی کردند که اظهار نظر سیاسی کرده‌اند. آنها را روحانیت همیشه بیدار و همیشه در صحنه خواندند.

- حالا دادستان ويژه روحانيت قم می‌گوید: روحانيون از موضع گيری سياسی خودداری کنند تا چهره روحانيت از سياست زدگی به دور باشد! فرموده‌اند در امور سياسی دخالت نکنند و فقط زمينه های اصلاح جامعه را فراهم کنند و فعاليت هايشان ارشادی باشد. ---> یعنی فضولی در کار سیاست به شما نیامده شما فقط مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنید. ما خودمان خدا شده‌ایم و دیگر به اظهار نظر شما احتیاج نداریم.

موارد دیگر را بعداً می‌نویسم. شما هم اگر دارید با نوشتن در قسمت کامنت‌ها به این لیست اضافه کنید.

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

عدم امنیت قضایی

دادستان تهران با اظهاراتی مریخی سعی در تعریف امنیت قضایی کرد که بیشتر به گورکندن برای نظام قضایی خودشان می‌ماند. ایشان یا ارتباطش نسبت به واقعیت موجود کاملا قطع شده یا مخفیانه تیشه به ریشه جمهوری اسلامی می‌زند. برای این اتهام دلایلی دارم:

دلیل اول: به گزارش خبرنگار ایلنا، عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران به رسانه ها؛ هشدار داد که «دادستانی در مقابل كسانی كه بدون مبنا و مستند اخباری را منتشر می‌کنند، خواهد ايستاد».


  • در همین راستا مازیار خسروی سردبیر سایت “هم میهن” به اتهام انتشار خبر حمله شامگاه 25 خرداد ماموران کودتا به کوی دانشگاه محاکمه می‌شود. ظاهرا حمله یگان های ویژه و گروه های سازماندهی شده لباس شخصی ها به اندازه کافی جنایت محسوب نمی‌شوند که دادستان تهران به خود زحمت ایستادن در مقابل آن را بدهد.

این هم سند و مبنا



دلیل دوم: دادستان تهران با بیان اینکه در جامعه اسلامی، گسترش فضایل اخلاقی اصل است، اظهار داشت: جامعه اسلامی نمی‌تواند درباره نشر اکاذیب و تهمت‌ها ساکت بماند بنابراین اگر امروز در جامعه دروغ پردازی در بين مردم و رسانه‌ها رواج يافته، زنگ خطری است که نشان می دهد ما چقدر می توانیم از جامعه اسلامی دور یا نزدیک شویم. وی ادامه داد: نبايد در عدالت تبعيض راه داشته باشد.

  • با این حساب رهبر جمهوری اسلامی هم باید به زودی در این دادگاه به عنوان شریک جرم حضور داشته باشد چون «بدون مبنا و مستند» به اشاعه اخبار کذب، تشويش اذهان عمومی و برهم زدن امنيت كشور پرداخته و واقعه فوق را "جنایت" توصیف کرده است.


دلیل سوم: دادستان تهران ادامه داد: مردم از انتشار برخی اخبار نگران‌می شوند. زمانی که بدون مدرك و دليل می‌گوییم یکی از مقامات تخلفاتی را انجام داده و بررسي نمي‌شود، مردم فکر می‌کنند که این موضوع صحت دارد. دادستان تهران با بيان اينكه نبايد در عدالت تبعيض راه داشته باشد، خاطرنشان كرد:‌هركس كه مرتكب جرمی ميشود بايد تحت تعقيب قرار گرفته و از حاشيه امنی برخوردار نباشد. مردم نبايد فكر كنند برخی از حاشيه امن برخوردار بوده و در صورت تخلف كسی با آنها كاری ندارد.

  • می‌خواهم بدانم اتهاماتی که احمدی‌نژاد به هاشمی و فرزندان او زد آیا دلیل و مدرک داشتند. اگر بلی، پس چرا تبعیض می‌کنید و هاشمی‌ها را به جرم فساد مالی محاکمه نمی‌کنید. اگر خیر، چرا باز تبعیض می‌کنید و احمدی‌نژاد را به جرم اشاعه اخبار کذب، تشويش اذهان عمومی و برهم زدن امنيت كشور محاکمه نمی‌کنید.

دلیل چهارم: دادستان تهران عملكرد صحيح ‏‌، به موقع ، بدون تبعيض و براساس قانون را از راه‌های ايجاد امنيت قضايی عنوان كرد.

  • ایشان فراموش کردند بگویند نظام قضایی جمهوری اسلامی در طول عمر بیش از ۳۰ سال خود اصلا روی چنین راههایی را هم ندیده که بداند چه شکلی است. برای ایشان آزاد گذاشتن چماقداران و قاتلین مصلحت از ریشه «صحت» است. لابد عدم تفهیم اتهام حین بازداشت، قطع ارتباط شخص متهم (نه مجرم) با دنیای خارج، عدم دسترسی به وکیل، دادگاه غیر علنی، فشارهای روحی و جسمی، دادگاه فله‌ای، و اتهامات ابداع شدۀ خارج از قانون هم تعریف «صحیح» است.
    صدا و سیما، کیهان، فارس و رجا نیوز هر خزعبلاتی به هم ببافند خم به ابرو نمی‌آورند، اما اگر در هم میهن بنویسند «برگ درختان سبز ...» به جرم سبزگویی دکانشان تخته می‌کنند! چه کسی صدا و سیما را به جرم دروغ‌پردازی در ماجرای ترانه موسوی به دادگاه کشانید؟
    بیش از ۷۰ روز پیش خامنه‌ای از برخورد قاطع با "جنایات صورت گرفته" در کهریزک خبر داد اما تا امروز حتی یک متهم هم در بازداشت ندارند. ولی همین نظام قضایی-ولایی-سپاهی کمتر از یک هفته بعد از انتخابات ۱۵۰۰ نفر را بازداشت کرده بودند. در مورد محاکمه مجرمان کوی دانشگاه و کهریزک آنقدر تاخیر کردند که صدای مکارم شیرازی هم درآمد.

    به مجموع اینها می‌گویند عدم امنیت قضایی؛ یعنی عملکرد ناصحیح، با تأخیر، تبعیض‌آمیز، و بی قانون.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

آقای خامنه‌ای: اظهارنظر شما، اخلال در روند قانونی و در نتیجه جرم بود

اخلال در روند قانونی رسیدگی به شکایت جرم محسوب می‌شود. مطابق قانون انتخابات، مصوب همین نظام جمهوری اسلامی، پس از اعلام اولیه نتایج شمارش آرا، کاندیداهای معترض می‌توانند شکایات خود را تا مدت ده روز پس از آن به مراجع قانونی ارائه دهند. اخلال در این روند طبعا قانون شکنی و جرم است.

ظاهرا برای آقای خامنه‌ای چند نکته از «همان ساعات اولیه پس از انتخابات» قطع و یقین بوده است. اول اینکه انتخابات بی هیچ عیب و نقصی بوده است، دوم اینکه احمدی‌نژاد «رئیس جمهور منتخب» است، سوم اینکه معترضین باید به رأی و نظر ایشان تمکین کنند و دم از اعتراض برنیاورند. در واقع از آنها می‌خواهد نه با پشتوانه مدارک و ادلۀ تحقیق شده بلکه به فتوای مبتنی بر ظن شخصی ایشان دست از مطالبه حقوق ملت بردارند.

شعار «رأی من کجاست» مطالبه یک مشت کاغذپاره نیست، بلکه مطالبه حق یک ملت که می‌خواهد سرنوشت خودش را تعیین کند. برای همین انقلاب کرد که آقابالاسری برایش نخست وزیر تعیین نکند، حزب رستاخیز و مجلس فرمایشی برپا نکند. هیچ ایرانی با رویای تمدن بزرگ مخالف نبود، بلکه با اینکه یک نفر به سلیقه شخصی آنرا تحمیل کند؛ میلیونها دلار خرج جشن‌های شاهنشاهی بکند تا یاد شاهان ۲۵۰۰ سال پیش را زنده کند، اما از منش این شاهان برای مردم روزگار خودش بهره نجوید. خود را نایب کوروش بنامد اما حفظ نظامش بر حقوق بشر کورش ارجح باشد.

حالا شما هم رئیس جمهور تعیین می‌کنید. در حالیکه هنوز به شکایات رسیدگی نشده، یک کاندیدا را «رئیس جمهور منتخب» می‌خوانید. در نماز جمعه امکان تقلب را در سطح وسیع غیر ممکن و غیرعقلانی می‌خوانید و حتی طرح آن را توطئه استکبار و انقلاب مخملی می‌خوانید. مگر شورای نگهبان شما، به فرض بی طرف بودن (!!)، جرأت داشت بعد از صحبتهای شما در نماز جمعه نتیجه دیگری از بررسیهای خود بگیرد.

شما هم امروز حزب، مجلس، دولت فرمایشی و گارد ولایی خودتان را درست کرده‌اید. شما هم امروز رویای تمدن بزرگ اسلامی را در سر می‌پرورانید؛ میلیونها دلار خرج حزب‌الله و حماس و ... می‌کنید، در حالی که کودکان زیادی در ایران گرسنه می‌خوابند و درصد بالایی از مردم ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند. چرا تعجب می‌کنید اگر شعار می‌دهند، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران».

دولت شما خود را «پشتیبان همه مظلومان جهان»می‌داند، سنگ مروه شربینی در آلمان، حجاب مسلمانان در فرانسه، و حقوق سرخپوستان آمریکا به سینه می‌زند، اما خون نداها، سهراب‌ها، روح‌الامینی‌ها را به ناحق می‌ریزند.

شما را نایب امام زمان، و وارث حکومت علوی می‌دانند، اما از منش علی نه مدارایش را بلکه «انا فقعطع عین الفتنه» (من چشم فتنه درآوردم) را فقط دیده‌ایم. هنوز رمضان‌زاده، ابطحی، نبوی، تاج‌زاده، زیدآبادی، امین‌زاده‌ و بسیاری دیگر در زندان‌های شمایند که به قول زندان کشیده‌های هر دو دوره، زندان ساواک شاه را روسفید کرده است.

چطور صحت و سقم انتخابات برای شما در عرض چند ساعت مسجل می‌شود؟ چطور شما در عرض چند ساعته از وقوع یک توطئه خارجی یقین حاصل می‌کنید؟ اگر از قبل می‌دانستید چرا تدبیری برای خنثی کردن آن نیاندیشیدید؟ چرا قبل از رسیدگی و تایید نهایی شورای نگهبان مهر صحت بر انتخابات می‌زنید؟ چرا کسانی را که باید نماینده رأی و نظر ملت در مجلس باشند، نماینده رأی و نظر خود می‌کنید و با حکم حکومتی آنها را مجبور می‌کنید به وزاری «دولت منصوب خودتان» رأی اعتماد دهند؟ چرا خبری از محاکمه علنی و احکام سنگین جانیان و قاتلان کهریزک و اوین نیست. هیچ خبر دارید چه بر سر آن پرونده (!) آمد؟ چرا به مردمی را که در مسالمت آمیزترین تجمعات، خواهان احقاق حقوقشان هستند، تهمت و افترا می‌زنید، آنها را آشوبگر، اغتشاش‌کر، خائن، عامل بیگانه، فریب‌خورده، و فتنه‌گر می‌خوانید؟

آقای خامنه‌ای،
اخلال در روند قانونی رسیدگی به شکایات کاندیداهای ریاست جمهوری، جرم است
کارشکنی در اجرای قانون اساسی که اجتماعات مسالمت‌آمیز را حق شهروندان می‌داند، جرم است
تهمت و افترا به مردم، بدون ارائه سند و مدرک، جرم است.
اخذ اقاریر و اعترافات تحت فشار و شکنجه (چه سیاه و چه سفیدش)، جرم است.
نگاه‌داشتن کسانی که بعد از گذشت بیش از سه ماه هنوز دلیل و مدرکی مبنی بر دخالت آنها در هیچ عمل غیرقانونی وجود ندارد، جرم است.
سلب حقوق قانونی زندانیان، برای تماس با خانواده‌شان، مراقبت‌های پزشکی، و ... جرم است.

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

آیت‌الله جنتی برای خدا هم تعیین تکلیف کرد

۳ مهرماه ۱۳۸۸ (۲۵ سپتامبر ۲۰۰۹)

امام جمعه موقت تهران که از بیانیه سراسر چاپلوسانۀ مجلس خبرگان راضی و مشعف به نظر می‌رسید، در خطبه‌های نماز جمعه اعلام کرد:

«اين بيانيه، بيانيه بسيار خوبي بود كه هم مورد تقدير من و هم مقام معظم رهبري قرار گرفت»

حاضران گفتند: تقدیر شما غافلگیر کننده بود، اما از همه غیرمنتظره‌تر، تقدیر رهبرتان بود!

آیت‌الله جنتی که باورش شده خدا هم باید مطیع ولایت فقیه باشد، در ادامه افزود:

«لازم است در راستاي اين بيانيه هوشيارانه خداوند به آنان [اعضای مجلس خبرگان] اجر دهد

رئیس دفتر فرشتگان بارگاه الهی در پاسخ به ابلاغیه ایشان گفت:

با این «جهنمی» که آقای «جنتی» و دوستانش در ایران ساخته‌اند، اجرشان نزد همان بازجویان کهریزک محفوظ خواهد بود.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

مرگ خوبه ولی فقط برای همسایه

سخنان محمود احمدی‌نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل نمونه خوبی از ریای اخلاقی است. در این نظام ارزشی مرگ خوب است، اما فقط برای همسایه. ریای اخلاقی یعنی شخص دیگری را به صفات اخلاقی مقید بداند که خود را به صورت حداقلی هم به آن متعهد نداند.

احمدی‌نژاد گفت: "امروز ديگر دوران تحقير ملت ها و اعمال سياست های دوگانه و معيارهای چندگانه سپری شده است."

احمدی‌نژاد اقدامات علیه مردم فلسطین را «نسل‌کشی» خواند و افزود «ديگر قابل قبول نيست که يک اقليت محض با يک شبکه پيچيده و طراحی غيرانسانی، بر اقتصاد و سياست و فرهنگ ... برده‌داری نوینی راه اندازی کند.»

آگاهان که از اقدامات جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفان سیاسی، اقشار و اصناف معترض، روحانیون منتقد و اقلیتهای قومی، مذهبی و دینی خوب باخبر بودند، گفتند شکسته نفسی می‌فرمایید! اسرائیل که انگشت کوچک شما هم نمی‌شود. یکی از این آگاهان با اشاره به کمک دولت ایران به جیش المهدی، طالبان، حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی، جمهوری اسلامی را متهم کردند که سیاست خرابکارانه‌ای در منطقه اختیار کرده و با «برقراری شبکه پیچیده اقتصادی، نظامی، و فرهنگی سبب ایجاد برده‌داری نوینی» در کشورهای عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و اسرائیل شده است.

احمدی‌نژاد در بخشی دیگر از سخنانش، با توجه به سیاست‌های نظامی آمریکا، گفت: «پذيرفتنی نيست که عده‌ای از چند هزار کيلومتر دورتر در منطقه خاورميانه دخالت نظامی کنند و کشتار، جنگ، ترور، تهديد و تجاوز را به همراه آورند.»

آگاهان سردرگم مانده بودند که اعتراض احمدی‌نژاد مربوط به فاصله چند هزار کیلومتری است یا خود عمل. برای اینکه مسئله روشنتر شود پرسیدند: «آیا این پذيرفتنی است که ما از هزاران کیلومتر آنطرفتر نیاییم و در عوض شما در انتخابات کشور خودتان و سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم کشورتان، دخالت نظامی کنید، دست به کشتار، ترور، تهديد و تجاوز بزنید؟»

شخص آگاهی گفت: ما نصیحیت شما برای برقراری "مردم سالاری واقعی و حقيقی" را جدی می‌گیریم، اما آیا خود شما از نسخه‌ای را که برای فلسطین و اسرائیل می‌پیچید استفاده می‌کنید. ما از طرح رفراندم برای حل مشکل اسرائیل-فلسطین حمایت می‌کنیم، اما شما چرا از اسم رفراندوم برای کشور خودتان عینهو جن از بسم‌الله می‌ترسید.

خیام هم که صبرش سر آمده بود، از عالم اموات سر برآورد و گفت:

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی؟

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

وقتی از مراجع تقلید هم می‌خواهند مقلد باشند

کسانیکه به ولایت فقیه معتقدند یک اصل اساسی را در مورد انسان نادیده می‌گیرند. «هیچ انسانی مصون از خطا نیست» خصوصا انسانی که از قدرت و مسئولیت برخوردار است؛ حالا اسم این قدرت را هر چه می‌خواهید بگذارید، معلم، رئیس، فرمانده، شاه، سلطان، ولی، امام، پیغمبر... برای همین باید همیشه در کنار قدرت و مسئولیت، سیستم یا سیستمهای نظارتی هم وجود داشته باشند. چرا؟ چون قدرت استبداد پرور هم هست، چون فاسد کننده هم هست، چون قدرت قابل سوء استفاده هم هست. برای خود او، و اجتماعی که بر آن قدرت و مسئولیت دارد خطرآفرین است. پدری که حرف منطقی را برنمی‌تابد و می‌گوید «حرف، حرف من است، چون من می‌گویم» می‌تواند یک خانواده را به پرتگاه تباهی بکشد. مدیری که مشاورینش هم جرأت اظهار نظر مخالف او را نداشته باشند، باعث ورشکستگی می‌شود. زعیم و حاکمی که تبعیت بی چون و چرا بخواهد، فرعون صفت و در نتیجه طاغوتی است.

در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی هم این اصل عقلی، عرفی و دینی نظارت بر قدرت حداقل در تئوری پذیرفته شده بود. اما وقتی شما سیستم نظارت بر بالاترین مقام یک جامعه را به یک امر سابژکتیو، ماورایی، غیرقابل سنجش، و نادیده حواله کنید، نتیجه همین می‌شود که در استبداد مطلقه فقیه ایران می‌بینید. در یک چنین نظامی ناظرش هم مدیحه سرایی می‌شود متملق.

سرمایه از رجانیوز نقل کرده است که: آیت الله سید احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری، در رابطه با اعلام نظر برخی مراجع که روز یکشنبه به عنوان اول ماه شوال برایشان اثبات نشده بود، اظهار داشت: «... برای اینکه مردم دچار مشکل نشوند، رهبر انقلاب حکم کردند که یکشنبه عید است لذا وقتی بر اثر حکم حکومتی امر می شود که روز یکشنبه عید است، آقایان دیگر باید تبعیت کنند.»

پیشنهاد می‌کنم در تاریخ مرقوم بفرمایید که زیاده خواهی ولایت فقیه بدانجا ‌رسید که غیر از عوام، خواص را هم به تقلید فرا خواندند؛ آنهم مراجع تقلید را. عنوانش را هم بگذارید تولد پاپیسم اسلامی در ایران قرن ۲۱.

--------------------------
می‌فرمایند فقیه «منتخب» مردم نیست، «وکیل» یا «نماینده» مردم نیست،
می‌فرمایند مردم «ولایت» فقیه را «کشف» می‌کنند و بعد هم «می‌پذیرند».
انتخابی در کار نیست.
تازه کشف و پذیرش او هم در اندازه عقل و شعور عامه مردم نیست بلکه
باید «خبرگان» جامعه در اینباره به نتیجه برسند.

شاید اگر دکتر شریعتی بود به این می‌گفت «استحمار»!

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

هدیۀ احمدی نژاد به اسرائیل در روز قدس

عکس: سربازان زن اسرائیلی با لباسهای منقش
به عکس احمدی‌نژاد ونوشته I Love Mahmoud


با وجود هشدارهای «پدرش» و طرفدارانش باز هم نتوانست جلوی زبان سیاهش را بگیرد! باز هم گند زد، و زمانی بدتر از این هم برای گند زدنش نمی‌توانست پیدا کند. در روز قدس چنان هدیه‌ای به اسرائیل داد که با میلیونها دلار هزینه هم نمی‌توانستند آنرا به دست آورند. احمدی‌نژاد چنان دل صهیونیستها را شاد کرد که الان در پوست خودشان هم نمی‌گنجند. به دو دلیل؛

اول: به زودی احمدی‌نژاد برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به آمریکا سفر خواهد کرد. و به شما قول می‌دهم عدۀ زیادی حین سخنرانی او آنجا را ترک خواهند کرد. اگر هم تا الان نگران بهانه‌ای برای این کار بودند، احمدی نژاد به ایشان هدیه کرد.

دوم: اسرائیل در به در به دنبال حمایت‌های بین‌المللی، خصوصا از طرف اروپاست. فکر می‌کنید چقدر باید خرج لابی‌گری و تبلیغات کند تا این همه حمایت را یک شبه به دست بیاورد؟ گزیده جملات زیر را بخوانید تا دلیل این ادعا را بیابید.

---------------------------------------

رئیس جمهوری ایران بار دیگر نسل کشی یهودیان در دوران جنگ جهانی دوم را "افسانه ای" آمیخته به "دروغ" و نوعی "عملیات روانی" خواند که برای زمینه سازی تأسیس کشور اسرائیل مطرح شده است.

و اما واکنشها:

باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در قاهره: "انکار هولوکاست بی پایه، جاهلانه و نفرت انگیز" است.

وزارت خارجه فرانسه: صحبت های محمود احمدی نژاد "غیرقابل پذیرش و شوکه آور" است.

دیوید میلیبند وزیر امور خارجه بریتانیا: این سخنان "نفرت انگیز و حاکی از بی اطلاعی است ... این نوع پرخاش در شأن رهبران ایران نیست"

فرانک والتر اشتاین‌مایر، وزیر امورخارجه آلمان: احمدی‌نژاد «با بیان مهملات و اراجیف غیرقابل تحمل ننگ کشور خود است.»

---------------------------------------

چرا باید چنین موجود ننگ آفرینی را به زور و تقلب نمایندۀ ملتی پر افتخار کنند. در کدام برهه از تاریخ معاصر ما گفته‌های یک مسئول بلندپایه ایران را «جاهلانه، نفرت‌انگیز، غیرقابل پذیرش، شوکه آور، حاکی از بی‌اطلاعی، مهملات و اراجیف» خوانده‌اند؟

منابع: بی بی سی، دویچه وله

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

استفادۀ ابزاری از صلح حسنی و قیام حسینی نکنیم

KaravaanImage by martijnmunneke via Flickr

نوشته: میرزا


با انتشار کتاب «شهید جاوید» توسط آیت الله صالحی نجف‌آبادی (۱۳۴۹) قیام حسین ‌ابن علی تفسیر تازه‌ای به خود گرفت. نجف آبادی، قیام حسین را در راستای تشکیل حکومت اسلامی دانست. به اعتقاد او امام حسین بیش از اینکه یک شهید مظلوم باشد یک قهرمان مجاهد بود. شیعیان نمی‌بایست بر او بگریند بلکه از او الگوی مجاهده بگیرد.

تز این کتاب ابتدا توسط بسیاری از علمای شیعه مورد انتقاد قرار گرفت اما تا سال ۵۷ که حکومت اسلامی برقرار شد عده زیادی از مخالفان هم طرفدار سینه چاک این نظریه شدند. آنها از مظلومیت آن ۱۱ امام کمتر گفتند و در عوض هر چه توانستند از شجاعت تنها امامی گفتند و نوشتند که صاحب سپاه و لشگر بود. چه شورها که درنیانداختند و جوانان را به آن روانه جنگ و جبهه نکردند. به این می‌گویند استفادۀ ابزاری از دین! روزگاری شهادت حسین کاشتند و انقلاب و براندازی یک رژیم را درویدند؛ امروز هم صلح حسن می‌کارند و سازش و تداوم نظامی دیگر را طالبند...

  • سحام نیوز (۱۷ شهریور ۱۳۸۸): آیت الله مهدوی کنی میرحسین موسوی را به تبعیت از صلح امام حسن فرا خواند. دبیرکل جامعه روحانیت مبارز در نطق روزانه خود به مناسبت ماه مبارک رمضان گفت: «پس از ارتحال حضرت علی علیه السلام ، امام حسن (ع) ولایت را در دست گرفتند اما ایشان با توجه به شرایط زمان، با معاویه صلح کرد. بی شک صلح حضرت کمتر از قیام امام حسین (ع) نبود."

    آیت الله مهدوی کنی در ادامه گفت:« با توجه به تاکید همیشگی حضرت امام خمینی بر حفظ جایگاه ولایت فقیه، همگی باید در این مسیر گام برداریم.» او در ادامه بی آنکه نامی ببرد ، میرحسین موسوی را با لفظ بزرگان خطاب قرار داد و گفت «اگر فکر می کنند حقی از آنها ضایع شده، گاه لازم است برای حفظ مصالح به سیره امام حسن (ع) اقتدا کنند.»
  • موج سبز آزادی هم پاسخ داد: «گویا آقای مهدوی کنی توجه نکرده‌اند که رفتارهای حاکمیت کنونی، بیشتر از جنس روش حکومتی یزید است تا معاویه، و واکنشی از نوع امام حسین (ع) می‌طلبد، نه امام حسن (ع).»
البته به اعتقاد این میرزا نه آن زمان «امام حسین و یزیدی» مطرح بود و نه این زمان «امام حسن و معاویه‌ای». اصلا به کارگیری فرمولهای مذهبی برای تعریف اوضاع اجتماعی و چاره‌ جویی از آنها یعنی قدرتمندتر کردن همان کسانی که نقش سیاهی بر روزگار ما کشیده‌اند. کسانی که نه امانتدار خوبی برای دین ما بودند، نه دنیای ما و نه آخرت مان. آنان که برای انتخاب وزیر زن به خروش آمدند و جامه دراندند؛ اما وقتی مظلومیت ندا آقا سلطان‌ها، ترانه موسوی‌ها و سهراب اعرابی‌ها را دیدند، به صلح حسنی دعوت کردند.

جامعه امروز ایران از شعور سیاسی بالایی برخوردار است. آزادی را می‌فهمند، عدالت را می‌شناسند، ظلم و دروغ و استبداد را حتی ننه جون کروبی هم می‌تواند بفهمد. می‌دانند هر جا ظلمی هست، صلح و سازش و سکوت شریک ظلم شدن است. این دیگر فرمول مذهبی نمی‌خواهد.

فقهایی که اختیار تفسیر دین را در انحصار خود می‌دانند استعداد خوبی در مصادره هر نوع حرکت مردمی دارند که رنگ و بوی دینی به خود بگیرد. اشتباه گذشته را تکرار نکنیم. استفاده ابزاری از دین نکنیم که اگر چشم بگشاییم خود را ابزار و آلت دست می‌یابیم.

Reblog this post [with Zemanta]

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

خر و خرما

Ali Khamenei, Supreme Leader of IranImage via Wikipedia

نوشته: میرزا

حق با اوباما بود. در میان سیاسیون غربی، هیچ کس به اندازه این رئیس جمهور مسلمان زاده آمریکا حکومت اسلامی ایران را نشناخت. او رئیس جمهوری ایران را نادیده گرفته و به جای نامه نگاری‌های بی مورد با او، به سراغ «ولی» او رفت و به خامنه‌ای نوشت. البته احمدی‌نژاد هم اعتراضی نخواهد داشت چون خود او هم بعد از چهار سال کار کردن با خامنه‌ای به این نتیجه رسید که رابطه‌اش با رهبری مثل رابطه «پدر» با پسر است.

تعریف چنین رابطه‌ای نزد او و تقریباً همه سنتی‌ها از نوع پدرسالارانه است. در این نوع رابطه اگر فرزندی از ولی‌اش دلیلی را جویا شود، در درجه اول ممکن است با چند جواب سربالا روبرو شود. اگر پافشاری کرد، یا منطق «ولی» را زیر سوال برد، با عتاب و خطاب روبرو شده و احتمالا به او امر می‌شود «همین که من می‌گم» یا «چون من ‌گفتم!» یعنی موقعیت او حجت است و دیگر هیچ.

در حکومت اسلامی، «ولی امر» فقیهی است که خود را جایگزین پیامبر می‌داند. او اقتدار و اعتباری مشابه پیامبر مطالبه می‌کند و ریشه بسیاری از تعارضات موجود در نظام ولایت فقیهی در همین جاست.

در هر دینی مومنینی یافت می‌شوند که قائل به حجیت سخن و رفتار پیامبرشان هستند و فارغ از اخلاقی بودن یا نبودن این رفتار و سخنان به اصالت آن پایبند هستند. اما عده‌ای دیگر هم هستند که رفتار و گفتار پیامبر را عقل گریز و خرد ستیز نمی‌دانند. آنها استدلال می کنند که دعوت یک پیامبر به دیانتش باید عقل پسند هم باشد. پیامبر هم برای اثبات اصالت خود باید دلیل بیاورد وگرنه کسی به دینش نمی‌گراید. رفتار پیامبر باید با اصول پذیرفته شدۀ اخلاقی مطابقت داشته باشد.

گروه اول تا جایی که بتوانند دلایل و براهین عقلی برای رفتار پیامبر و جانشین او یا ولی فقیه اقامه می‌کنند. اما هر جا که عقلشان درمی‌ماند می‌گویند «چون پیامبر می‌گوید باید بپذیرید». و البته این عجز در پاسخ‌گویی نقض آنهاست ولی به جای اظهار عجز خود در یافتن دلیلِ آن گفته یا رفتار، از مقام نبی خرج می‌کنند تا ضعف منطق خود را جبران کنند. بعد همین رویه را در مورد موقعیت خود تسری می‌دهند. یعنی هر جا که برای عمل و گفته خود دلیل خردپسندی نمی‌یابند می‌گویند «چون ولی فقیه این طور امر کرده»، یا «سخن ولی فقیه فصل الخطاب است». این رفتار قیم مآبانه یعنی از وزن و مقام خود استفاده کردن برای جبران ضعف منطق و دلیل عقل پسند.

ممکن است برخی طرفداران ولایت فقیه این استدلال را برنتابند، اما این سخنان را از سر کینه‌توزی بیان نمی‌کنم. چه بسا از خود این آقایان اگر بپرسید استدلال می‌کنند که ”پدر خیر و صلاح فرزند خود را بهتر می‌فهمد و فرزند صغیر توان درک بسیاری مسائل را ندارد. گاهی یک پدر یا مادر تصمیم گیری می‌کنند و لازم هم نمی‌بینند که توضیحی دهند چون فرزند از درک آن ناتوان است. او را تجربه و علم بیشتر می‌باید تا بتواند دلیل رفتار ولی خود را بیابد.“

البته در این استدلال سفسطه و مغلطه‌ بسیار می‌توان یافت. معلوم است که ولایتِ «ولی فقیه» از جنس ولایت پیامبرانه نیست وگرنه «خاتمیت» پیامبر دیگر بی‌معنا می‌بود. اما بزرگترین اشکال این استدلال آن است که اصغار یا کسانی که به ولایت ولی احتیاج دارند نه تعریف درستی شده‌اند، و نه شرایط و حدود آنان مشخص است. معلوم نیست چه کسانی نیازمند تعیین تکلیف ولی امرند. آیا فقط عامه را شامل می‌شود یا خواص را نیز. آیا عوام بی سواد، پای منبر نشین و مقلد منظور نظر است، و یا قشر دانشجو، دانشمند، محقق و حتی مرجع تقلید را هم شامل می‌شود!

این‌ها مقدمه‌ای بود برای اشاره به خبری که در میزان اخبار (به نقل از رجانیوز) خوانده بودم.

قضیه از این قرار است که آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به انتصاب وزریر زن در کابینه احمدی‌نژاد انتقاد کرده بود اما خامنه‌ای گویا انتقاد او را وارد ندانسته و عنوان کرده که «حق ولایت در جمهوری اسلامی تنها به عهده فقیه جامع‌الشرایط است».

آیت الله صافی گلپایگانی که یکی از مراجع تقلید فعلی است، اخیرا طی نامه‌ای استدلال فقهی خود را در خصوص ایراد ولایت زن بر مرد ارائه کرده است. گویا از نظر ایشان منسب وزارت معادل ولایت است. البته نظر ایشان از نظر من زره‌ای هم قابل قبول نیست. اما فعلا اشارۀ من به پاسخ خامنه‌ای است.

پاسخ شفاهی خامنه‌ای −که خبر مذکور به آن اشاره می‌کند − از دو حقیقت تلخ ولی مهم پرده می‌افکند.

اول) در نظام فعلی «ولایت فقیه»، ولایت، سرپرستی، و خلاصه کنترل امور دست هیچ کس دیگری غیر از «ولی فقیه» نیست. در این کشور، از شورای نگهبان گرفته تا مجلس خبرگان، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، وزیر و معاون وزیر و ... کسی از جایگاه ولایت برخوردار نیست. یعنی صلاح همه مردم این مملکت را «تنها» یک فقیه جامع الشرایط تعیین و اداره می‌کند. یک وقت فکر باطل به سرتان نزند که احمدی‌نژاد کاره‌ای است و یا وزیر او حق ولایت و سرپرستی حتی بر امری مثل بهداشت و درمان مملکت دارد. «وزیر، رئیس‌جمهور و دیگر مسئولان، همگی کارگزار نظام جمهوری اسلامی هستند و برای آنها حق ولایت مفروض نیست؛ حق ولایت تنها بعهده ولی فقیه جامع‌الشرایط است و مابقی مسئولان، کارگزاران حکومت اسلامی هستند

دوم) همۀ کسانی که در این «حکومت اسلامی» زندگی می‌کنند تحت زعامت و ولایت امری یک ولی فقیه جامع الشرایط هستند. از نماینده مجلس گرفته، تا وزیر و حتی شما مرجع عزیز. همانگونه که دیدید در مجلسی که اکثریت نمایندگانش را منتصبین رهبری عهده دارند، خامنه‌ای باز نتوانست به عقل و شعور و حتی چاکر منشی خیلی از آنها اعتماد کند و با یک توصیه نامه (بخوانید ”حکم حکومتی“) از آنها خواست تا به وزرای احمدی‌نژاد رأی اعتماد دهند. خامنه‌ای حتی استدلال این مرجع تقلید را که به لحاظ علمی و فقهی از جایگاه بسیار بالاتری برخوردار است «درست نمی‌داند».

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی که گویا پاسخ خامنه‌ای او را آزرده است در دو روز گذشته دیدارهای با آیات عظام صانعی و مکارم شیرازی داشته‌اند. این ملاقاتها با واکنش جامعه روحانیت مبارز (وابسته به خامنه‌ای) مواجه شد و این تشکل قدرتمند از مراجع خواسته تا با تمام قوا پشتیبان ولایت فقیه باشند و اوامر رهبری را «فصل الخطاب» قرار دهند. خامنه‌ای عوامل خود را واداشته تا از قول او بگویند «... چون من می‌گم». در این مملکت نه نماینده مجلسش ولایت دارد، نه وزیرش، نه رئیس جمهورش و نه حتی شما آقای مرجع.

پس اوباما خیلی زودتر از آیات عظام ما فهمید که ولایت امر دست احمدی‌نژاد و هیچ کس دیگری غیر از خود خامنه‌ای نیست.

اما یک نکته مهتر:

بر هر حقی، تکلیفی نیز مترتب است. اگر یک ولی (پدر یا مادر) به خود «حق» می‌دهد که زمام همۀ امور را به دست خود بگیرد «تکلیف» هم دارد که مسئولیت نتایجش را به عهده بگیرد. خر و خرما را که نمی‌توان با هم خواست. ولی جامع‌الشرایط که نمی‌تواند همه حقوق را برای خود محفوظ بدارد ولی زیر بار هیچ مسئولیتی نرود و همه را به گردن همسایه و عوامل خودسر بیاندازد. درجامعه‌ای که همه مسئولینش «کارگزار» ولی هستند او آمر و مسئول هر پیشرفت یا پسرفتی است. اگر نوع رهبری کردن این ولی مردم را به سعادت رهنمون شود او لایق احترام و عزت است؛ اما اگر به جان، مال و ناموس مردم صدمه‌ای وارد شود، بی‌حرمتی، ضرب و شتم، قتل و تجاوز صورت بگیرد، و «ولی» که سر نخ همۀ امور به دست اوست ادعا کند که «کار، کار عوامل خود سر و خلافکار بوده» از بی‌لیاقتی و عدم کفایت خود گفته است. او دیگر «جامع الشرایط» نیست. زیرا شروط «عدالت و تقوای، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت و مدیریت» را از دست داده است.
Reblog this post [with Zemanta]








۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

«موضوع» ثابت نشدنی

دو ماه است بازجویان و شکنجه‌گران در تلاشند تا دخالت بیگانه و سناریوی «انقلاب مخملی» و «براندازی نرم» را اثبات کنند. از چند ماه قبل از انتخابات این عناوین مورد استعمال شدید کیهان شریعتمداری، وزارت اطلاعات اژه‌ای، و دستگاه اجرایی احمدی‌نژاد بود. اما گویا تیرشان به خطا رفته است.

در نماز جمعه ۲۹ خرداد هم خامنه‌ای اشاراتی به شکست پروژۀ دشمنانی کرد که ایران را با گرجستان اشتباه گرفته‌اند. چنین اشارۀ تلویحی به «انقلاب رنگی» حاکی که از همفکری او با کودتاچیان است.

خامنه‌ای را همیشه درگیر تئوری توطئه یافته‌ام. تا آنجا که یادم می‌آید اولین کسی که اصطلاح «شبیخون فرهنگی» را باب کرد خامنه‌ای بود. او همیشه یک دشمنی را در حال توطئه تصور می‌کند و تنها نظر کسانی را به نظر خود نزدیک می‌بیند که یا خود دچار همین توهم باشند یا نظر او را در این رابطه تأیید کنند. کسانی که شاه بیت زندگیشان این است که:

خلاف رأی سلطان رأی جستن
بخون خویش باشد دست شستن
اگر شه روز را گوید شبست این
بباید گفت اینک ماه و پروین

احمدی‌نژاد هم از این نقطه ضعف بهره‌برداری بسیار کرده است! او در در نماز جمعه 6 شهریور، بود به همان شیوه دو روز قبل خامنه‌ای، با یک تیر دو نشان زد. هم با سلب مسئولیت از خود در قبال جنایات اخیر به یک عقب نشینی آشکار دست زد، و هم رضایت رهبر را با نوعی فرافکنی جلب کرد. به این ترتیب، او هم جنایات غیرقابل انکارشان را به سناریوی «دشمن، خارجیان، وابستگان به جریان براندازی و انقلاب رنگین» نسبت داد.

احمدی‌نژاد گفت که "یکی از وزرای خارجه کشورهای دوست به ما گفت که وقتی به وزیر خارجه استعمار پیر [بریتانیا] گفتم که چرا در امور ایران دخالت می کنید، او [وزیر خارجه بریتانیا] گفت که این بار کار نظام جمهوری اسلامی را تمام خواهیم کرد و وقتی به او گفتم که شما انقلاب، رهبری و مردم ایران را نمی شناسید، گفت این دفعه حساب همه چیز را کرده ایم."

این هم «ماه و پروین» احمدی‌نژاد. آنهم تنها دو روز بعد از سخان خامنه‌ای. باز بپرسید چرا خامنه‌ای نظر او را به نظر خودش نزدیکتر می‌داند.

اما به رغم تلاشهای چند ماهه کیهان شریعتمداری، وزارت اطلاعات اژه‌ای، و دستگاه اجرایی احمدی‌نژاد گویا اثبات وابستگی اعتراضات مردمی به «دشمنان خارجی» ناکام مانده است. به همین خاطر خامنه‌ای که حاضر نبود به اشتباه و توهم خود اقرار کند ضمن پافشاری بر موضع خود مبنی بر «جریان برنامه ریزی شده»، اعتراف کرد "من، پیشقراولان حوادث اخیر را به دست نشاندگی بیگانگان از جمله امریكا و انگلیس متهم نمی كنم چرا كه این موضوع برای من ثابت نشده است."

عجیب نیست که بعد از دو ماه بازجویی و اعتراف گیری، شکنجه و قتل و تجاوز و دادگاه نمایشی «این موضوع انقلاب مخملی» برای خامنه‌ای هم هنوز ثابت نشده است. یعنی دادگاههای نمایشی و اعترافهای بلندبالایی که در اثبات توطئه و انقلاب مخملی تهیه شده بود، خامنه‌ای را هم قانع نکرده است! والله هیچ کس را قانع نکرده است.

----------------------------
پی نوشت: بعد از نوشتن این مطلب در اخبار خواندم که حجت الاسلام کاظم صديقی، امام جمعه موقت جديد تهران هم مراتب پاچه‌خواری خود را از همین حالا ثابت کردند و عین کلمات رهبر را انگار از رو خوانده‌اند. وی رويدادهای پس از انتخابات را "جنگ نرمی که از پيش برنامه ريزی شده بود" خواند. پیشنهاد می‌کنم ایشان دایۀ مهربانتر از مادر نشوند. وقتی رهبرشان می‌گوید ثابت نشده یعنی نشده!

مطلبی را هم بی بی سی داغ داغ گذاشته با عنوان «سهم دشمن در تحولات داخلی جمهوری اسلامی» که خیلی به نوشته بالا مربوطه.

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

از کجا می‌دانم تقلب شده؟

more pictures of todays riots and injuries #ir...Image by .faramarz via Flickr

چند سال پیش یکی از دوستان در یکی از رشته‌های ورزشی برای شرکت در مسابقات قهرمانی استان انتخاب شد. ما که می‌دانستیم یک گونی سیب‌زمینی پرتحرک‌تر از این دوست عزیز بود، پرسیدیم: «چطور شد شما انتخاب شدی؟» گفت: «در ردۀ سنی من فقط دو رقیب داشتم. یکی مریض شده بود و یکی هم نیامد. من بدون مسابقه اول شدم!»

بعد از انتخابات دورۀ قبلی ریاست جمهوری (دوره نهم)، کروبی خیلی سر و صدا کرد که آقا تقلب شده؛ ولی گوش کسی بدهکار نبود. حتی وزارت کشور خاتمی هم زیر بار «تقلب» نرفت. ما هم پیش خودمان فکر می‌کردیم، خیلی‌ها مثل ما شرکت در انتخابات را تحریم کرده‌اند، پس بعید نیست یکی مثل احمدی‌نژاد پیروز شود. او بدون مسابقه اول شده بود.

اما اینبار وقتی سیل خروشان رأی دهنده‌ها را دیدیم، وقتی در آن راهپیمایی میلیونی ۲۵ خرداد کنار هم ایستادیم، یقین پیدا کردیم تقلب شده. این گونی سیب زمینی با امدادهای غیبی هم نمی‌توانست ۲۴ میلیون رأی بیاورد. جمع آرای دو دورۀ قبل او روی هم اینقدر نمی‌شود. تازه آن موقع مردم از بی‌کفایتی احمدی‌نژاد بی خبر بودند و یک عده‌ای هم می‌خواستند با هاشمی رفسنجانی تصویه حساب کنند.

ولی اینبار به خاطر قهر با اصلاحات، انتخابات را تحریم نکردیم؛ و به خاطر تنبیه هاشمی، به احمدی‌نژاد رأی ندادیم. ما می‌دانیم تقلب شده چون در این مسابقه شرکت کردیم و رأی دادیم، و رأی ما هم سبز بود نه سیاه. شک دارم احمدی نژاد حتی بدون مسابقه هم اول شود، چه برسد به این که مسابقه دهد، آنهم با این رقبا.

Reblog this post [with Zemanta]


۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

حکایت سبز شدن من و آن دوست خاتمی‌چی

Revolution '09 موج سبزImage by GreggChadwick via Flickr

نوشته: میرزا

تقریباً از اوسط اردیبهشت بود که با یکی از دوستان سر انتخابات بحث می‌کردیم. سالها پیش از اصلاحات قطع امید کرده بودیم. ناامیدی من از همان دورۀ اول خاتمی (از وقایع ۱۸ تیر به بعد) شروع شده بود. اما دوست من به قول خودش یک «خاتمی‌چی» وفادار بود که کم کم به خیل تحریمی‌ها پیوست. دیگر بحثهای سیاسی ما شور و هیجانی نداشت. دیدگاههایمان به هم نزدیک بود و مخالف مشترکمان احمدی‌نژاد. تا اینکه دو سه ماه مانده به انتخابات کم کم تب و تاب آن بالا گرفت. ما هم نمی‌خواستیم جوگیر شویم و به اعتقادمان به «نافرمانی مدنی تا رفراندوم» پشت کنیم یا به بازی رنگهای کاندیدا‌ها رنگ ببازیم. هر چه توانستیم از اصول‌گرا بودن موسوی گفتیم و بازخوانی ماجرای حکم حکومتی کروبی، و سپاهی و ولایی بودن رضایی.

تا اینکه کروبی «تیم» خودش را معرفی کرد. اینبار کسی پیدا شده بود که می‌گفت «به فرد رأی ندهید» به یک تجربه مدیریتی و اندیشه مدرن رأی دهید (از انتخاب شهردار موفق گرفته، تا معاونین زن، مدافعان حقوق شهروندی، ابطحی معتدل و سروش نواندیش و ...)

مناظرهای تلوزیونی انجام شد و برای اولین بار دیدیم که در جمهوری اسلامی عملکرد روسای جمهور گذشته نقد شد (چه احمدی‌نژاد، چه خاتمی و چه رفسنجانی). این را به فال نیک گرفتیم. گفتیم «نقد هر چه باشد سازنده است». شکستن تابو شروع سازندگی است.

بیانیه‌های موسوی و کروبی صادر شدند و انتخابات داشت حداقل در ظاهر به یک انتخابات «مطالبه محور» تبدیل می‌شد. کلمات بیانیه‌های و مناظره‌ها را زیر و رو می‌کردیم تا ببینیم مطالبات خودمان را در کدام یک بیشتر، بهتر و واضح‌تر می‌یابیم.

رضایی هم برنامۀ اقتصادی خودش را ارائه کرد. البته اگر ایشان این برنامه را به امضای شخص خدا هم می‌رساند، به خاطر تسلیم بی‌قید و شرطش به رهبری از رأی ما چیزی عایدش نمی‌شد. ولی کار خوب او معرفی انتخاب «برنامه محور» بود.

دوستم برای مدت یک دوره، و من دو دوره از تحریم‌کنندگان انتخابات بودیم. دفعه قبل رأی ندادیم که اصلاح‌طلبان یادشان باشد وقتی خون مردم ریخته شد دیگر سازش نکنند و ما را به پایان اعتراضات دعوت نکنند. در انتخابات شرکت نکردیم تا یاد بگیرند که تحصن و استعفا فقط مال زمانی نیست که کارد به استخوانشان برسد و صلاحیت خودشان رد شود و از نشستن بر صندلی صدارت و وزارت و نمایندگی محروم شوند.

اما هر که خربزه خورد پای لرزش هم می‌نشیند. برای آن یک رأی که ندادیم ۴ سال بدبختی کشیدیم و خجالت. احمدی‌نژاد نه ریخت داشت، نه اخلاق داشت، نه برنامه داشت و نه مدیر بود! بُت «آقا» را می‌پرستید و هر بار که « اللهم عجل لی ولیک الفرج » می‌خواند انتظار داشت امام زمان بیاید و تنبانش را هم بالا بکشد. دچار بیماری توهم و خود بزرگ بینی بود. عرضه ادارۀ یک شهرداری را هم نداشت اما رویای «مدیریت جهانی» در سر می‌پروراند.

بعد از چهار سال احساس تحقیر، من و دوستم تصمیم خودمان را گرفتیم. در آنر روز ۲۲ خرداد رفتیم تا به خودمان هم ثابت کنیم که «امید» نمرده است و «تغییر» دست یافتنی است. رأی دادیم به آزادی. رأی دادیم به سبز و سفید تا سیاهی سیطره پیدا نکند.

اما فردای آنروز در بهت و حیرت فرو رفتیم. باورمان نمی‌شد. آخر بی شرمی تا کجا؟ از اینکه رودست خورده بودیم و در محاسباتم این قدر بی‌شرمی را محسوب نکرده بودیم عصبانی بودیم. تصمیم گرفتیم طی یک مراسم «بیادماندنی» که خودمان ترتیب می‌دهیم صفحۀ ممهور به مهر انتخابات در شناسنامه‌مان را به آتش بکشیم.

اما عصر همان روز وقتی زمزمۀ اعتراضات را شنیدیم امیدمان احیا شد. همان روز پارچه سبزمان را به مچ بستیم و راه افتادیم توی خیابان. اینبار نمی‌گذاریم امیدمان را به یأس تبدیل کنند. وقتی شنیدیم نه کروبی قصد تسلیم و سازش دارد و نه موسوی، شکر به جا آوردیم که خاتمی منصرف شد! وقتی اینبار خاتمی هم دعوت به پایان اعتراضات نکرد، با او هم آشتی کردیم. وقتی عالیجناب سرخ‌پوش در نماز جمعه تصمیم گرفت به جای عمامۀ سیاه ردای سبز بپوشد او را هم به سبزی پذیرفتیم.

یک رأیمان را دزدیدند، یک دنیا امید جایش برایمان گذاشتند.

Reblog this post [with Zemanta]


۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

وقتی همه نگران سقوط رژیم می‌شوند

نوشته: میرزا

این روزها تناقض‌گویی‌های آشکار از خیلی از این آقایان شنیده می‌شود. از یک طرف می‌گویند «بحرانی در کار نیست»، اغتشاشاتی داشته‌ایم که مرتفع شد و حالا به وضعیت عادی برگشته‌ایم. از طرف دیگر، نگرانی از یک «بحران خانمان برانداز» موج می‌زند.

صدا و سیما افسانه جومونگ را خبر داغ می‌کند، اما پشت‌پرده کودتاگران نگران زمزمه‌هایی در مورد عزیمت اعتراض‌آمیز علما به نجف هستند. موسوی خبر از تشکیل شبکه «راه سبز امید» می‌دهد و آتش تازه‌ای در خرمن ترسهایشان می‌افکند. کروبی هم خرخریۀ آقایان را سفت چسبیده و هر روز سندی تازه در مورد تجاوز و کشتار مردم در زندان کودتاچیان افشا می‌کند! ولی این بار گویا کسی حاضر نیست «عامل خودسر» معرفی شود و انجام این جنایات را گردن بگیرد. کسی از این کفن‌پوشان حاضر به خوردن دوای نظافت «سعید امامی» نیست. شاید هم این بار از «عالیجنابان» کسی فدای نظام شود. اما چه فکر پوچی! اگراینها اهل فدا شدن بودند که کارشان به اینجا نمی‌کشد؛ اینها فقط اهل فدا کردنند نه فدا شدن.

آیات عظام نگران حفظ آبروی اسلامند که این همه جنایت تحت لوای حکومت و نظام اسلامی صورت می‌گیرد. نظامی که ادعا داشت ام القرای جهان اسلام است، امروز نگران اخبار شکنجه و تجاوز به جوانان مملکتش است که به خاطر حمایت از کاندیدای «اصول‌گرا» و «اصلاح‌طلب» سرکوب می‌شوند.

غلامعلی حداد عادل، نماینده مجلس، نگران گشایش دانشگاه و بروز اعتراضات تازه دانشجویی است. اخیرا گفته: "هدف دشمنان ما این است که دانشجو را برای مقابله با نظام تحریک کنند، این مساله ممکن است در ماه های آینده ابعاد تازه ای به خود بگیرد." این نگرانی و پیش‌گویی بی دلیل نیست. هنوز یادشان نرفته سال ۵۷ و شروع سال تحصیلیش را.

سید حسن نصرالله، دبير کل حزب الله لبنان هم با وجود اینکه «پايان انقلاب اسلامی و سقوط نظام جمهوری اسلامی» را «سراب» دانست، اما روشن است که چنین احتمالی را هم دور از انتظار ندانسته است. البته ایشان دلایل خود را برای نگران شدن دارد و بقای این نظام را تنها ضامن پرداخت هزینه‌هایشان در جنگ با اسرائیل، در انتخابات لبنان، و قبضه کردن قدرت می‌دانند.

خالد مشعل، رئيس دفتر سياسی حماس هم نگران ادامه «کمک های جمهوری اسلامی ايران» است. توجه فرمایید که او نگران اسلام و نظام اسلامی و ارزشهای معنوی و این حرفها نیست. ولی اعتراف می‌کند که «اين ناآرامی ها موجب بی ثباتی ايران شده».

خلاصه اینکه دنیای کودتاگران و دوستان داخلی و خارجیشان پریشان است. به نفس تنگه افتاده‌اند و آرزو می‌کنند که دمی آرامی بیابند و این هم از سرشان بگذرد. اما این سبزها ول کن ماجرا نیستند، برای رمضان تا راهپیمایی روز قدس برنامه چیده‌اند، بعد هم که مدارس و دانشگاهها باز می‌شوند، بعد از آن هم محرم و تاسوعا عاشورا داریم...

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

دو شاه و دو کودتا: در سالروز کودتای ۲۸ مرداد


نوشته: میرزا

اول حکایت پادشاهی که صدای عدالتخواهی، آزادی‌خواهی و استقلال‌خواهی مردم را شنید ولی دیر شنید

مردم عدالت می‌خواستند: در انقلاب ۵۷ مردم قیام کردند و نظامی را برانداختند، نه به این خاطر که همه با سیستم پادشاهی مخالف بودند، یا حکومت جمهوری را تنها حکومت درست می‌دانستند. آنها قیام کردند نه به این خاطر که حکومتی اسلامی را به هر قیمتی (و لو با بی آبرویی، ولو با تجاوز به جوانانشان، ولو با دزدی از بیت‌المال) می‌خواستند. آنها دست رد به سینه نظام پادشاهی زدند چون فکر کردند پادشاه به فکر آنها نیست، یک عده به ثروت و قدرت دست می‌یابند، یک عده فقیرتر و ضعیف‌تر می‌شوند، این مردم به دنبال عدالت بودند.

مردم آزادی می‌خواستند: آنها آزادی هم می‌خواستند چون پادشاهشان حتی تحمل این را نداشت به او بگویند بالای چشمت ابرو! مردم حاضر بودند همین پادشاه را حفظ کنند اگر حاضر می‌شد سلطنت کند ولی حکومت نکند. اگر او اجازه می‌داد یک نخست وزیر مردمی مثل مصدق وضع زندگی مردم را بهتر کند. آزادی داشته باشند عملکرد مسئولین کشورشان را نقد کنند. برای آیندۀ خودشان تصمیم بگیرند. نه اینکه این پادشاه رویای «تمدن بزرگ» در سر بپروراند و این رویا را به آنها هم بخواهد تحمیل کند. می‌خواستند بلوغ سیاسی و اجتماع‌شان را احترام کند، نه اینکه با آنها همچون صغیر و ناقص‌العقل رفتار شود و پادشاه خود را در مرتبۀ «ولی» بنشاند و مردم را مشتی خردسال و بی‌عقل بیانگارد که باید مصلحتش را ولی‌شان تشخیص دهد.

مردم استقلال می‌خواستند: مردم قیام کردند چون باور داشتند منابع و منافع مملکتشان در پای بیگانگان ذبح می‌شود. آنها طالب استقلال مملکتشان بودند. نمی‌خواستند میلیونها دلار سرمایه مملکت خرج جیب بیگانه را پر کند و چرخ اقتصاد مملکت به پاشنه منافع بیگانه بچرخد.

اما این پادشاه تاب نیاورد و با قدرت مشروط سیری نیافت. کودتا ترتیب دادند و سر کارش آوردند و او نظامیان را به مسئولیت گمارد. چماق‌دارانش مردم را زدند، نخست وزیر مردمی‌ را خانه نشین کردند. احزاب و روزنامه‌ها را تعطیل کرد و از آن به بعد به هر کس که استبدادش را گردن ننهاد انگ خیانت زدند و به جوخه‌ها سپردند. زندانهایش آباد شد و مملکتش ویران. عاقبتش تبعید و افسردگی و مرگ. چه دیر شنید «صدای انقلاب مردم را».


و تاریخ تکرار می‌شود

مردم عدالت می‌خواهند: سرکوب، تبعید، زندان، تجاوز، و اشک هنوز نصیب کسانی می‌شود که می‌خواهند حقی برابر با دیگران داشته باشند. تفاوت بین «جمهور ناب» و «جمهور مردم» را قبول ندارند. به «خودی» و «غیرخودی» باور ندارند. به «ایرانی برای همۀ ایرانیان» رأی داده‌اند. به «تغییر» رأی داده‌اند. می‌خواهند به صورت برابر و عادلانه از حق مشارکت سیاسی، حق تحصیل، حق رأی، حق داشتن روزنامه، حق داشتن تجمع قانونی، حق داشتن وکیل برخوردار باشند.

مردم آزادی می‌خواهند: آزاد باشند که اگر پدرانشان به یک قانون اساسی مقبول خودشان رأی داده‌اند، آنها هم قانون اساسی خودشان را تعیین کنند. آزاد باشند مچ بند سبزی به دست داشته باشند و در سکوت راهپیمایی کنند و چماق نخورند. آزادی باشند عقیده خود را، دین خود را، نظر سیاسی خود را داشته باشند و به آن عمل کنند بدون اینکه مورد شکنجه‌، تجاوز و اعتراف‌گیری غیرمشروع قرار گیرند.

مردم استقلال می‌خواهند: مردم نمی‌خواهند میلیاردها دلار پول مملکت صرف حمایت از حزب‌الله لبنان و حماس فلسطین و سپاه صدر عراق و نفت مجانی برای سوریه و سفره گسترانی برای زیمبابوه، ونزوئلا و کوبا و نیکاراگوئه و بولیوی شود. نمی‌خواهند برای دختران کشورهای دیگر جهیزیه تهیه شود، وقتی که هنوز بیش از ۶۰ درصد زنان بی‌سرپرست منتظر حمایت کمیته امدادند. مردم نمی‌خواهند دلارهایشان صرف خرید رأی برای حزب‌الله لبنان شود که نیروهایش جوانان ما را در خیابان به خاک و خون کشیده‌اند و تازه با بی‌شرمی بگویند «با حفظ و صيانت از ولايت فقيه دين خود را به تمام شهدايي که صدام کشته است و حتي شهدايي که در کشور ايران اسلامي در زمان مبارزه با طاغوت جان باخته اند نشان داده ايم.»

اما این شاه/ولی فقیه هم تاب نیاورد و با قدرت مشروط سیری نیافت. کودتا ترتیب داد و نظامیان را به مسئولیت گمارد. چماق‌دارانش مردم را زدند، منتخبین مردم را تحت فشار گذاشتند و هر روز به دادگاه و محکمه تهدید می‌کنند. احزاب و روزنامه‌ها را تعطیل کرده یا می‌کنند. و به به هر کس که استبدادش را گردن ننهد انگ خیانت می‌زنند و به جوخه‌ها می‌سپارند. زندانهای شاه سابق که قرار بود به «موزۀ عبرت» تبدیل شوند در مقایسه با زندانهای امروز امروز رو سفید شده‌اند. کسانی که هم زندان شاه را تجربه کردند و هم زندان جمهوری اسلامی را، با دیدن و شنیدن جنایات کهریزک و اوین و ... گمان نمی‌کنند که «چنین چیزهایی را دیده یا شنیده باشند.» در زندان شاه، که نامسلمانش می‌خوانند، به زندانی تجاوز نمی‌شد؛ یا به خاطر یک مچ بند سبز با دندانهایی خورد شده، سری شکافته و یا سینه‌ای سوراخ از گلوله تحویل خانواده‌اش داده نمی‌شد.

عاقبتش ولی فقیه چه خواهد ‌شد. این یکی صدای انقلاب مردم را «زود شنید» اما آنرا «کاریکاتور» خواند. آن موقع جمهوریت نظامش زیر سوال رفته بود. امروز اسلامیتش نیز. بعد از سی سال صدور انقلاب اسلامی امروز مردم دنیا ثمره‌اش را «تجاوز به زندانی مسلمان، محبوس و بی‌دفاع» می‌دانند. تا دیروز شاید مردم حاضر می‌شدند او سلطنت کند ولی حکومت نکند. امروز نه حکومتش را می‌خواهد نه سلطنتش را.

... تا چه شود عاقبت شاه علی!!

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

کدام رهبر، کدام معظم، کدام انقلابی، کدام آیت‌الله، کدام سید؟

«رهبر معظم انقلاب آیت الله العظمی سید علی خامنه‌ای»
اینها عناوین کسی است که در چند سال اخیر و به ویژه در چند هفته اخیر یکی یکی از دستشان داده و به مرز بی‌هویتی رسیده است.

معظم؟! کدام معظم؟

مدتی است که در بیانیه‌های شخصیتها و حتی تیتر برخی روزنامه‌های داخل کشور عنوان «رهبر معظم» به «مقام رهبری» تنزل پیدا کرده است.

دیکتاتورهای جهان که اثری از عظمت و بزرگی در منش آنها نیست در عوض عنوان «کبیر» و «بزرگ» و «معظم» را برمی‌گزینند تا خود را هم وزن بزرگان جلوه دهند (نمونه دیگر آن رهبر معظم کره شمالی). اما این بزرگی کجا و بزرگ منشی کسانی چون کوروش بزرگ کجا.

رهبر؟! کدام رهبر؟

ظاهراً این روزها ایشان نصیبی هم از «رهبری» کشور ندارند. موسوی، کروبی، خاتمی و هاشمی عملا و علنا به خط و نشان کشیدنهای او در نماز جمعه بی اعتنایی کردند و با بیانیه‌ها، خطبه‌ها و فراخوان‌های خود نشان دادند که «رهبری» خیل عظیمی از مردم در دست آنهاست.

دهن کجی کسی که «نظرش را به نظر خود نزدیکتر» می‌دید هم مزید بر علت شده است. لااقل آقای کروبی زمانی که رئیس مجلس بود، در ماجرای لایحه اصلاح قانون انتخابات بالافاصله بعد از دریافت فرمان خامنه‌ای آنرا «حکم حکومتی» خطاب کرد و فاتحه لایحه را خواند. اما این احمدی نژاد کوتوله پشیزی هم برای نوشته خامنه‌ای ارزش قائل نشد. تنها بعد از انتشار نامه به خاطر حفظ حمایت علما و جناح حامیش رحیم مشایی را برکنار کرد. بعد هم که فهمید دیر شده، برای اینکه ثابت کند خامنه‌ای رهبر نیست، وزیری را که مستقیماً با نظر رهبری انتخاب می‌شد (وزیر اطلاعات) عزل کرد و مشایی را هم رئیس دفتر خود کرد. چنین حرمت شکنی را نه خاتمی و نه احتمالا موسوی می‌توانستند با خامنه‌ای بکنند.

انقلابی؟! کدام انقلابی؟

البته قبای رهبری «انقلاب» مدتهاست که به تن ایشان بزرگی می‌کند. اما کافی است به لیست مخالفان امروز ایشان نگاهی بیاندازید تا ثابت شود فاصله ایشان با «انقلاب» هم نجومی است:

آیت‌الله منتظری؛ تئوریسین ولایت فقیه، و اولین جانشین آیت‌الله خمینی
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی: از ارکان انقلاب، رئیس مجلس و رئیس جمهور پیشین، رئیس شورای تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان رهبری
حجت الاسلام سید محمد خاتمی: رئیس جمهور دو دوره‌ای
مهندس سیدمیرحسین موسوی: دو دوره نخست وزیر و منتخب خود آیت‌الله خمینی
حجت الاسلام مهدی کروبی: رئیس مجلس شورای اسلامی، از یاران اولیه آیت‌الله خمینی
آیات و آیات عظام: جلال الدین طاهری (امام جمعه و نماینده پیشین آیت‌الله خمینی در اصفهان)، یوسف صانعی (از بزرگترین مراجع تقلید شیعه)، اسدالله بیات زنجانی (از مراجع شیعه)، موسوی اردبیلی (دادستان پیشین انقلاب به دستور آیت‌الله خمینی و یکی از مراجع بزرگ)، علی محمد دستغیب (از مراجع شیعه و عضو مجلس خبرگان رهبری)، آیت الله سیدحسین موسوی تبریزی ( قاضی شرع آذربایجان و دادستان کل انقلاب در دوران آیت‌الله خمینی و دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم) ...


آیت‌الله؟! کدام آیت‌الله؟

با این حساب «آیت‌الله» بودن ایشان که از همان ابتدا عاریتی بود حالا کم رنگ تر هم شده است. افول جایگاه روحانی او تا بدان حد است که ذوب شدگان ولایت به جعل خبر پرداختند و از حمایت ۵۰ تن از اعضای مجلس خبرگان خبر دادند که با واکنشهای منفی و تکذیب مواجه شد. لازم به ذکر است که اعضای مجلس خبرگان کلا ۸۶ نفر هستند که حتی اگر خبر جعلی ۵۰ نفر هم درست بود باز افتضاحی بزرگی به حساب می‌آید چون خبر از عدم حمایت ۳۶ عضو خبرگان رهبری می‌داد!

سید؟ کدام سید؟

«رهبری»، «عظمت»، و «آیت‌الله» بودن ایشان که رفت می‌ماند «سیدی» و «خامنه‌ای».

برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، حکومت تحت زعامت ایشان را «یادآور دوران سیاه ستمشاهی» و در نتیجه طاغوتی توصیف کردند. اوصاف «جائر، فاسد و فاسق» برای نظامش به کار رفت، حکومتش به حکومت اموی تشبیه شد (که منسوب است به بنی امیه، معاویه و یزید و در تقابل با حکومت علویِ منسوب به علی). اخیرا هم بازجویان زندان ایشان را «نامسلمان، قاتل و جانی» خواندند.

خامنه‌ای

تنها می‌ماند «خامنه‌ای» که آبروی آن هم توسط همین آقای میرحسین موسوی که اهل خامنه‌ است فعلاً حفظ می‌شود.

نوشته: میرزا

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

من هم یک لباس شخصی‌ام، اونها هم یک لباس شخصی

نوشته: میرزا

دیروز بی بی سي فارسی «لباس شخصیها» را به بحث گذاشته بود. گفته شد که برخی مدافعان نظام می‌گن «مردم همیشه در صحنه هر وقت تشخیص داده‌اند خود به صحنه آمده و ابتکار عمل را در دست گرفته‌اند. از دفاع مقدس گرفته تا دیگر بحرانهاي اجتماعی، سیاسی، ...»

به این ترتیب بنده و شما هم می‌توانیم از همین مردم همیشه در صحنه باشیم، لباس شخصي باشیم. فقط نمی‌دانم چرا این لباس‌شخصیها وقتی به دانشگاه حمله می‌کنن، سلاح سرد و گرم حمل می‌کنن، بی سیم دارن، موتورسیکلت های سازماني دارن، و با اين وجود نیروی انتظامی همینجور «ور و ور» آنها را نگاه می‌کنن. وقتی که به سفارت سنگ پرتاب می‌کنند و پرچم آتش می‌زنند، هاج و واج نگاهشان می‌کنند و حداکثر دیگه با لفظ «برادرها عقب برید» کنترلشون می‌کنند.

اما ما که در صحنه حاضر مي‌شیم، سلاحی جز دو انگشت خودمان که به علامت پیروزی بلند کردیم نداریم، وقتی سجاده نماز بردیم که در نماز جمعه شرکت کنیم، وقتی راهپیمایی سکوت می‌کنیم، و به قول خودشون در صحنه باشیم یه جور دیگه از ما استقبال می‌شه. با باتون، تسمه، چماق، زنجیر، قمه، چاقو، پنجه بوکس، تبر، و اسلحه گرم می‌زنند، و می‌کشند، زندانی می‌کنند و شکنجه می‌دهند، و جنازه تحویل خانواده می‌دهند.

به راستی فرق من و آن لباس شخصی دیگه چیه؟

چندین ساله که آقایان هر وقت می‌خوان تهدید کنند و جرات ندارند بگن نظام مقابله می‌کنه، سپاه و بسیج برخورد می‌کنه، از قول مردم حرف می‌زن که مثلا «مردم این را تحمل نخواهند کرد... مردم حقشان را کف دستشان خواهند گذاشت، ... مردم دست و پای آنها را خواهند برید، ... مردم زبانشان را از حلقشان بیرون خواهند آورد...» (شوخی نمی‌کنم، سرچ کنید این کلمات را در گفته‌های چند سال گذشته اقایان مییابید. از نقدی، حسینیان، فرماندهای سپاه گرفته تا نماینده مجلس و شخص رهبر) دو روز بعد از این بیانیه‌ها و چراغ سبز نشون دادنها سگهاشون رو (به قول آقای موسوی) ول می‌کنن به جان مردم. می‌گن مردم همیشه در صحنه آمدند! ای بیخود کردن!


آقا مگه مملکت به قول خودتون قانون نداره که مردم لباس شخصی اسلحه حمل می‌کنن، به مردم حمله می‌کنن، می‌کشن و شما هم که هم عکس دارین هم فیلم پي‌گیری نمی‌کنین. روز روشن و شب تاریک می‌ریزن جوانهای مملکت رو تکه تکه می‌کنن، بعد میگین مردم بودن (این هم از قول آقای کروبی). شما لاریجانی رو هم که از خودتون بود خفه کردید تا یک کلام گفت این لباس شخصیها باید شناسایی بشن.

در یک سال گذشته در کل کشورهای اروپا و آمریکا با وجود سازمانهای اطلاعات قوی که دارن و دشمنانی چون القاعده و غيره، رو هم رفته دو تا سه تا نقشه تروریستی کشف می‌شه یا نمی‌شه. این وزارت اطلاعات ما که نصف مملکت رو داره تو زندانها بازجویی می‌کنه، اعتراف می‌گیره، و هزار تا غلط دیگه می‌کنه، من نمی‌دونم چه جوری روزی ده تا توطئه تروریستی خنثی ميکنه. با این همه توانمندی چرا از کشف و دستگيری این لباس شخصیها بر نمی‌آد. چرا از اینها اعتراف نمی‌گیره، و محاکمه نمی‌کنه. این سایت گرداب چرا عکس کسانی رو که در حمله به دانشگاه دست داشتن برای شناسايي نمی‌ذاره.

یکی دو ماه پیش زاهدان یک بمبی منفجر شد، به 48 ساعت نرسیده عاملين رو مثلا تشخیص دادن و گرفتن و اعدام کردن. تو همین یک هفته اخیر هم سوء قصد به جان احمدی نژاد، هم موسوی و هم کروبی رو کشف کردن. اما این اغتشاشگر رو که در مشایعت نیروی انتظامی تیراندازی می‌کنه به مردم نمی‌تونن بگیرن!!



۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

چو تو بر يك مگس فرمان نداری ... برو شرمی بدار از شهرياری

از سعدی
مــغی در به روی جهان بــسته بــود
بتی را به خدمت میان بسته بود
پس از چند سال آن نكوهیده كیش
قضا حالتی صعبش آورد پیش
به پــای بــت انــدر بــه امـید
خیر بـغــلطـید بیچاره بر خاك دیر
كه درمانده­ام دست گیر ای صنم
به جـان آمدم رحم كن بر تنـم
بــزاریـد در خـدمـتــش بــارها
كه هیچش به­سامان نشد كارها
بـتی چـون بـرآرد مـهمات كس
كه نتواند ازخود براندن مگس؟
بـرآشــفت كـای پای بــند ضلال
به باطل پرستیدمت چـند ســال
مــهمی كــه در پـیش دارم بــرآر
وگرنه بخواهـم ز پــروردگــار
هنوز از بت آلوده رویش به خاك
كه كـامش برآورد یزدان پاك
حــقایق شنــاسی دریــن خیره شد
همــه وقت صافی بر او تیره شد
كه سرگشته­ای دون یزدان پرست
هنوزش سر از خمر بتخانه مست
دل از كفر و دست از خیانت نشست
خدایش برآورد كامی كه جست!
فرو رفت خاطر در ایـن مشكلـــش
كه پیغامی آمد به گــوش دلــش
كـه پـیش صـنم پـیر نــاقص عقول
بسـی گـفت و قـولـش نیامد قبول
گـر از درگــه مــا شــود نــیز رد
پس آن­گه چه فرق ازصنم تاصمد؟
دل اندر صمد بایدای دوست بست
كه عاجزترند از صنم هركه هست
مــحال است اگر سربراين در نهي
كه بـازآيـدت دسـت حاجت تهى
خـدایـا مـقـصـر بـه كـار آمــدیم
تهــی دســت و امـیدوار آمدیم... (كليات سعدى، ص 322)

از شافعی

گويند شافعى، در پیش پادشاهی نشسته بود و پادشاه را خواب می­آمد. هرگاه كه پادشاه در خواب شدى، مگس بيامدي و بر روي او نشستى، و او به دست خود، تپانچه­اي سخت بر روي خود زدى. پس یك­بار شافعی را گفت: خدای را حكمت چیست در آفرینش مگس؟ گفت: تا آن­كسانی را كه دعوی جباری كنند، عجز ایشان بدیشان نماید. (سيد سريدالدين محمد عوضى، گزیده جوامع الحكایات و لوامع الروایات، ص 21.)
منبع: سایت پایگاه حوزه


چو تو بر يك مگس فرمان نداری ... برو شرمی بدار از شهرياری


۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

بارالها، توبه کردم من از ایشان نیستم!

غلامعلی حداد عادل، که دخترش همسر مجتبی خامنه این فرزند همه کاره رهبری است، مدعی شد که تلویزیون بی بی سی فارسی بوسیله بهائیان اداره می شود. این نور چشمی رهبر در اظهارات غضب‌آلود خود گردانندگان بی بی سی فارسی را از اقلیت دینی بهائی می داند و به مردم توصیه می کند به برنامه های آن توجه نکنند. انگار که بهایی بودن ضد ارزش است. یکی نیست بگوید، آقای حدادِ «ناعادل» بهایی بودن ضد ارزش است یا دروغ، دزدی، قتل، ریا، خیانت و ... که شما در این مدت روا داشتید؟

یاد شعری از زنده‌یاد نادر نادر پور افتادم

طلاق
من مسلمان بوده‌ام، از دین گریزان نیستم
مذهب ار کین است و نفرت، من مسلمان نیستم
ریسمان را پاره کردم، رقعه را آتش زدم
من طلاقش داده‌ام اکنون پشیمان نیستم
من ترا دارم خدایا جز تو را مذهب مباد!
شکر در پیرانه سر بی نور ایمان نیستم
گر مسلمانی چنین و گر مسلمانی همین!
بارالها! توبه کردم من از ایشان نیستم